مهران محمدی امین

ریشه‌های موسیقی بلوز روشن نیست، ظاهرا از ترکیب ترانه‌های دهقانی و دیگر سنت‌های شفاهی آفریقایی‌آمریکایی پدید آمده است، سرایندگان ترانه‌های بلوز معمولا از نامرادی‌ها و بدرفتاری‌ها م

1401\11\13 00:04:26


نگاهی به «تاریخ موسیقی غرب»/ از مارتین لوتر تا موسیقی بلوز

ریشه‌های موسیقی بلوز روشن نیست، ظاهرا از ترکیب ترانه‌های دهقانی و دیگر سنت‌های شفاهی آفریقایی‌آمریکایی پدید آمده است، سرایندگان ترانه‌های بلوز معمولا از نامرادی‌ها و بدرفتاری‌ها می‌گفتند و از دیگر مشکل‌هایی که آدمیزاد را به اندوه و افسردگی (بلو) می‌کشاند.

«تاریخ موسیقی غرب» کتابی است با 3 نویسنده و 23 مشاور.

پیتر برک هولدر، دانلد گراوت و کلاود پالیسکا، با کمک انبوهی از استادان موسیقی در دانشگاه‌های گوناگون آمریکا، این کتاب 1400 صفحه‌ای را تالیف کرده‌اند.

مترجم این کتاب کامران غبرایی و ناشر آن "کتاب‌سرای نیک" است. کتاب در شش بخش، رد پای موسیقی غربی را از یونان و روم باستان تا روزگار کنونی پی می‌گیرد.

1522351_657
 
خواندن این اثر دایرة‌المعارف‌وار را لازم نیست از آغاز کتاب آغاز کنیم؛ از هر بخش و مدخلی می‌توان وارد کتاب شد و از اطلاعات انبوهش بهره برد. دقت به کار رفته در ترجمه و ویراستاری اثر هم، خواندنش را برای خواننده آسان و دلنشین کرده است.

تنها صداست که نمی‌ماند

بخش اول «تاریخ موسیقی غرب» به دوران باستان و قرون وسطا اختصاص دارد.

نویسندگان در آغاز به این نکته اشاره می‌کنند که «اروپایی‌ها مهم‌ترین انگاشته‌هاشان دربارۀ موسیقی را از نوشته‌های یونان باستان به میراث برده‌اند» اما بازیابی رد پای این تاثیرات، برای ما امروزیان دشوار است؛ چراکه «موسیقی صداست و گوهر صدا ناپایدار».

 با این حال، همه‌ چیزِ گذشته نیز از دست ما و از چنگ تاریخ نگریخته است. بازمانده‌های سخت (سازها و مکان‌های اجرا)، تصاویر نوازندگان و سازها و اجراها، نوشته‌های مربوط به موسیقی و موسیقی‌دانان، و البته خود موسیقی از راه نت‌نوشته‌ها، یا سنت شفاهی یا به کمک ضبط صوت (از دهۀ 1890 به بعد) برای پژوهشگران امروزی باقی مانده است.

 اگرچه این عناصر چهارگانه (بازمانده‌های سخت، تصاویر، متون، نت‌نوشته‌ها) می‌توانند تصویری از موسیقی غربی در دیرترین و دورترین زمان‌ها و مکان‌ها ترسیم کنند، ولی مولفین کتاب تصریح می‌کنند که از موسیقی باستان چیز زیادی در دست انسان امروز نیست.

 حتی یونان باستان هم، که بیش از هر سنت دیگری از خود شواهدی باقی گذاشته، چیز زیادی از موسیقی خودش برای ما به ارث نگذاشته است؛ جز شمار اندکی ساز و تصویر و نوشته و نت‌نوشته. در بحث از موسیقی باستان، این سه نویسنده می‌افزایند که «از فرهنگ‌های دیگر هم هیچ موسیقی‌ای بر جای نمانده است.»

 اگر انقطاع رخ‌داده در موسیقی سنتی ایران امروز با موسیقی ایرانی عصر ساسانیان را در نظر بگیریم، به نظر می‌رسد ادعای مولفین کتاب چندان بیراه نیست.

امروزه کدام موسیقی‌دان ایرانی، به درستی می‌داند که موسیقی ایرانی در دربار ساسانی، دقیقا چگونه بوده است؟

از فلوت حیوانی تا ارکستر انسانی

در بحث از دوران باستان، نویسندگان کتاب به این نکته اشاره می‌کنند که در دوران پارینه‌سنگی، آدم‌ها در استخوان جانوران سوراخ‌هایی می‌کاویدند و فلوت و سوت می‌ساختند. یکی از قدیمی‌ترین فلوت‌های تاریخ، در اروپا کشف شده و متعلق به 5600 سال پیش است. این کتاب در واقع سرگذشت موسیقی غرب را از فلوت حیوانی تا ارکستر انسانی روایت می‌کند.

 حدود 2500 سال پیش، زمانی که انسان‌ها کار با فلز را آموختند، سازهایی فلزی از قبیل زنگوله، سنج، جغجغه و بوق ساختند.

هنوز تا رسیدن به عصر سمفونی‌های باشکوه بتهوون، راه درازی در پیش بود.

 قرون وسطی: کلیسا خادم موسیقی

در قرون وسطی، مسیحیت جزو خادمان موثر موسیقی بود. یکی از مهم‌ترین خدمات کلیسا به موسیقی، تکامل و حفظ نت‌نویسی و نیز رشد ساخته‌های پلی‌فونیک بود. اکثر آهنگسازان در مدارس وابسته به کلیساها آموزش می‌دیدند.

نت‌نویسی هم برای ثبت موسیقی کلیسایی ابداع شده بود. در نتیجه، موسیقی‌های قرون وسطایی کمتر از سایر موسیقی‌ها از دست رفته است.

 البته سرودخوانی دسته‌جمعی در کلیساها، ریشه‌ای یهودی داشت. سربرآوردن مسیحیت از دل یهودیت، موجب تداوم برخی از سنن یهودی در دنیای مسیحی شد.

مزامیرخوانی هم در میان یهودیان رسمی دیرینه بود. بعدها پولس قدیس اجتماع‌های مسیحی را پند می‌داد که «هم‌سرایی مزامیر و خواندن سرود نیایش یا مدیحه و آوازهای روحانی را ترک نکنند.»

 نویسندگان کتاب معتقدند «نخستین کنش موسیقایی ثبت‌شدۀ عیسی و یارانش، هم‌سرایی سرودهای مقدس است. شام و سرود نیز سنتی مسیحی بود.

مسیحیان معمولا وعده‌هایی از غذای‌شان را گروهی صرف می‌کردند و در این اجتماعات سرودهای مذهبی می‌خواندند.»

از مارتین لوتر فلوت‌زن تا جنگ جهانی اول

 با افزایش تعداد مسیحیان در قرن چهارم میلادی، سرودخوانی‌های مذهبی در اجتماعات بزرگ‌تری و در ساختمان‌هایی مستطیلی با نام "بازیلیکا" انجام می‌شد.

 فضای فراخ این ساختمان‌ها کمک می‌کرد که صدای سرودخوانی و مزامیرخوانی مومنان مسیحی، به وضوح شنیده ‌شود و معنویتی موسیقایی، فضای دیرها و کلیساها را پر کند. و دیگر اینکه: «خواندن مزامیر به کمک موسیقی روح را سامان می‌داد.»

 در قرون وسطی، رقص هم چاشنی ساز و آواز بود اما از موسیقی‌های مخصوص رقص، اثر چندانی بر جای نمانده است؛ چراکه این موسیقی‌ها عمدتا غیر کلیسایی بودند و نه از روی نت بلکه از بر نواخته می‌شدند و در گذر زمان به تدریج به دیار فراموشی پیوستند.

 از سده‌های سیزدهم و چهاردهم، نزدیک پنجاه قطعۀ رقصی بی‌کلام بر جای مانده است که اکثرشان منوفونیک‌اند و برخی‌شان به صورت پلی‌فونیک و برای ارگ تنظیم شده‌اند.

رنسانس: شاهان موسیقی‌پرور

موسیقی کلیسایی از سدۀ سیزدهم میلادی، زمینه‌ساز شکل‌گیری موسیقی درباری شد. از آن زمان، گروهی از موسیقی‌دانان و کشیش‌های مزدبگیر در سراسر اروپا پخش شدند و به جای کار در دیر یا کلیسا، به حاکمان و اشراف خدمت می‌کردند.

نخستین دسته‌های نوازندگان درباری به فرمان شاه لویی نهم (فرانسوی) و شاه ادوارد اول (انگلیسی) تاسیس شدند.

 در سدۀ چهاردهم، اشراف همچنین دسته‌هایی برای خودشان تشکیل دادند. نوازندگان درباری، اربابان‌شان را در سفرها همراهی و اسباب سرگرمی درباریان را فراهم می‌کردند. به تدریج کلیسا نیز به سوی تشکیل گروه‌های نوازندگان گام برداشت و موسیقی کلیسایی، شکلی حرفه‌ای‌تر به خود گرفت.

 بیشتر آهنگسازان سده‌های پانزدهم و شانزدهم میلادی در گروه‌های کر درباری آموزش می‌دیدند و به عنوان خوانندۀ گروه کر کلیسا یا در دستۀ نوازندگان کار می‌کردند.

 در برخی از کلیساهای بزرگ و کوچک، مدرسه‌های آوازخوانی علاوه بر مشق آوازخوانی، درس‌هایی چون نظریۀ موسیقی را نیز در کنار دستور زبان و ریاضیات و سایر دروس آموزش می‌دادند.

از مارتین لوتر فلوت‌زن تا جنگ جهانی اول

 پاریس و لیون و بروژ در سدۀ پانزدهم، مراکز مشهور آموزش موسیقی شده بودند.

رقابت پادشاهان و درباریان در تفاخر، یکی از علل رشد موسیقی غرب در دوران رنسانس بود. موسیقی فاخر همانند لباس و نمایش باشکوه، راهی برای اظهار توانگری درباریان به ناظران داخلی و خارجی بود.

پادشاهان فرانسه و انگلستان و حاکمان ایتالیایی، مهم‌ترین پشتیبانان موسیقی در سدۀ پانزدهم بودند. خاندان مدیچی، پرنفوذترین خانوادۀ فلورانس، از موسیقی‌دانان فرانسوی-فلامانی حمایت می‌کردند.

حضور مستمر موسیقی‌دانان در دربارهای گوناگون، فرصتی برای آن‌ها فراهم کرد تا سبک‌ها و ژانرهای باب روز را در سرزمین‌های دیگر فرا بگیرند.

بسیاری از آهنگسازان دائما محل خدمت‌شان را تغییر می‌دادند و با سبک‌های تازه آشنا می‌شدند.

 همین امر زمینه‌ساز سبکی بین‌المللی در موسیقی عصر رنسانس شد؛ تولدی که محصول تبادل سنت‌ها و ژانرها و ایده‌های ملی در سدۀ پانزدهم بود.

 این سبک بین‌المللی، متشکل از عناصر سنتی انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی بود. با این آمیزش، سدۀ پانزدهم نقطۀ عطفی در موسیقی غربی شد.

 از اواخر قرون وسطی و نیز در عصر رنسانس، ایتالیا و فرانسه و انگلستان مهم‌ترین کشورها یا سرزمین‌های موسیقی‌خیز بودند. هنوز عصر اتریش و آلمان فرا نرسیده بود.

رفرماسیون: مارتین لوتر فلوت‌زن

با ظهور پروتستانتیسم در جهان مسیحیت، رهبران رفرماسیون با هدف جذب پیروان بیشتر، سرودهای مذهبی را به زبان‌های بومی می‌خواندند.

در نتیجۀ این تحول، موسیقی‌های تازه‌ای خلق شد. در کلیسای لوتری "موسیقی کرال" زاده شد. "مزمور وزن‌دار" از کلیسای کالون سربرآورد.

در کلیسای انگلیکن نیز گونه‌های تازه‌ای از موسیقی پدید آمد.

 این نوزایی‌ها منجر به اصلاحاتی در موسیقی کلیسای کاتولیک هم شد و کمی دورتر، موسیقی آیینی یهودیان را هم تا حدی متحول کرد. ژانرهای جدید از دل و ذهن موزیسین‌های مؤمن می‌جوشید و چندان تابع طراحی‌های حساب شده نبودند.

 اما از درون این جوشش‌های بی‌حساب و کتاب، غنای موسیقی غربی روز به روز بیشتر می‌شد و پلورالیسمی باشکوه در دنیای موسیقی غرب پدید می‌آمد.

از مارتین لوتر فلوت‌زن تا جنگ جهانی اول

 مارتین لوتر به موسیقی علاقه‌مند بود و همین امر در پررنگ بودن موسیقی در کلیسای لوتری نقش بسزایی داشت. لوتر در خوانندگی و نوازندگی فلوت و آهنگ‌سازی مهارت داشت.

او همانند افلاطون و ارسطو به نقش مهم موسیقی در امر آموزش و اخلاق باور داشت.

 لوتر از آنجا که واسطه‌سوز بود و قبول نداشت که روحانیت واسطۀ خدا و خلقش است در موسیقی کلیسایش نیز واسطه‌ای به نام گروه کر را حذف کرد. یعنی به جای اینکه گروه کر یا برگزیدگان کلیسا مناسک عبادی را به جای آورند، چنان‌که کلیسای کاتولیک چنین تاکیدی داشت، همۀ نمازگزاران و عابدان می‌توانستند در کنار یکدیگر هم‌سرایی کنند و خدایشان را هنرمندانه‌ و بی ‌دخالت گروه کر بپرستند.

 البته کلیساهای لوتری گروه کر داشتند ولی وجود این گروه‌های کر به معنای محروم بودن مؤمنان از پاره‌ای سرودخوانی‌های دسته‌جمعی نبود.

تبلیغات
فروشگاه لوازم هنری
فروشگاه لوازم هنری

آرت ویم، تهیه و توزیع لوازم هنری در سطوح مبتدی و حرفه ای،، ارائه رنگ و مدیوم ، بوم و کاغذ ، قلم مو ، ابزار هنری با کیفیت های متنوع و قیمت مناسب سراسر ایران !

سدۀ هفدهم: تولد اپرا در عصر باروک

در قرن هفدهم، سرمایه‌داری تجاری در اروپا رشد چشمگیری را تجربه کرد. با رشد ثروت عمومی در اروپا، رفاه و آسایش موسیقی‌دانان غربی نیز فزونی گرفت.

ایتالیا همچنان بهشت اهل ساز و آواز بود و فلورانس نیز قلب این بهشت.

 با ثروتمند شدن اروپا، جمع بیشتری از مردم این قاره نیز وضع مالی بهتری پیدا کردند. دربسیاری از شهرها، فرهنگستان‌هایی وجود داشت که از موسیقی حمایت می‌کردند و اپراخانه‌های عمومی هم در شهرهای متعددی بنا شد.

 ونیز مرکز اپراخانه‌ها بود. مردم نسبتا مرفه، به اپرا و کنسرت می‌رفتند.

نخستین کنسرت‌های عمومی، در 1672 در انگلستان برگزار شد.

 در بررسی موسیقی سدۀ هفدهم، نویسندگان کتاب ابتدا به این نکته اشاره می‌کنند که واژۀ "باروک" به معنای نابهنجار، بی‌تناسب، عجیب و غریب یا ناخوشایند از واژۀ پرتغالی "باروکو" به معنای مروارید بدتراش مشتق شده است.

از مارتین لوتر فلوت‌زن تا جنگ جهانی اول

 اصطلاح باروک در واقع واکنشی به تحول سلیقۀ موسیقی‌دانان در قرن هفدهم بود. منتقدان این تحول، از هنر و موسیقی میانۀ سدۀ هجدهم بیزار بودند و در توصیف این هنرها، از سر تمسخر، از واژۀ باروک استفاده می‌کردند.

 آن‌ها موسیقی باروک را نامطبوع و بی‌آهنگ و پر از تغییرهای بیهودۀ تونالیته و وزن می‌دانستند. در قرن هفدهم، اپرا نیز پا به صحنۀ تاریخ گذاشت.

ترکیبی از شعر و نمایش و موسیقی و صحنه‌آرایی، اپرا را از حوالی سال 1600 شکل داد.

 اپرا، که یکی از ژانرهای موسیقی به شمار می‌رود، در قرون هفدهم و هجدهم بسیار محبوب بود و هنوز هم در جهان غرب، طرفداران پرشمار خودش را دارد.

 "بالۀ درباری" هم در قرن هفدهم با حمایت لویی چهاردهم رشد کرد. بالۀ درباری، قطعه‌ای نمایشی-موسیقایی بود، مبتنی بر تک‌خوانی و هم‌سرایی و و رقص‌های بی‌کلام.

بزرگ‌ترین آهنگساز تاریخ بشر

در قرن هجدهم، آهنگسازان آلمانی از راه رسیدند. باخ و هایدن و موتسارت و تلمان و هندل و بتهوون.

باخ و هایدن و موتسارت به دلیل ابداع ژانرهای نو خوش درخشیدند و علاوه بر این، در درآمیختن عناصر سنت‌های آلمانی و ایتالیایی و فرانسوی نبوغی چشمگیر داشتند.

 نویسندگان کتاب، راز موفقیت آلمانی‌های سدۀ هجدهم را حفظ تعادل ذوق و ویژگی‌های بومی و خصوصیات وارداتی می‌دانند.

 فصل نوزدهم کتاب «تاریخ موسیقی غرب» بر آثار باخ و هندل متمرکز است. مطابق گزارش این فصل در طول قرن هجدهم، شمار اشراف موسیقی‌دوست و موسیقی‌دان آلمان افزایش چشمگیری یافت و چنان فضایی نه تنها به رشد موسیقی کلاسیک در آلمان کمک کرد، بلکه نوابغ این ژانر موسیقی غربی را نیز از حامیان مطلوبی برخوردار کرد.

از مارتین لوتر فلوت‌زن تا جنگ جهانی اول

 مولفان کتاب در توصیف باخ می‌نویسند: «یوهان سباستین باخ به تصدیق بسیاری از دوستداران موسیقی بزرگ‌ترین آهنگساز تاریخ بشر است. مقام کنونی او با شهرتش در روزگار زندگی هنرمند در تضاد است چراکه در آلمان پروتستان صرفا به عنوان ارگ‌نوازی چیره‌دست و نویسندۀ آثار کنترپوانی فاخر شناخته می‌شد و شمار اندکی از آثارش منتشر و دست به دست می‌گشت.

باخ در دوران زندگی‌اش تمام سبک‌ها، فرم‌ها و ژانرهای اصلی روز (مگر اپرا) را آزمود و آن‌ها را با شیوه‌ای نو درآمیخت و توسعه داد.»

 بحث مفصل نویسندگان کتاب دربارۀ جزییات آثار باخ، یکی از جذاب‌ترین فصل‌های کتاب را رقم زده است.

عصر روشنگری: ایدئالیسم موسیقایی

در عصر روشنگری، یعنی در همان دورانی که باخ و بتهوون ظهور کرده بودند، اگرچه سبک‌های متنوعی در موسیقی غربی وجود داشتند اما نویسندگان پیشرو در میانه و اواخر سدۀ هجدهم، شیوایی موسیقایی را تکریم می‌کردند.

 به نوشتۀ نویسندگان کتاب: «مخاطبان و منتقدان موسیقی به جای ارج‌نهادن به پیچیدگی‌های کنترپوانی و ملودی‌های ‌سازی مهارنشدنی دوران باروک، از موسیقی‌هایی آوازی استقبال می‌کردند که در قالب عبارت‌های کوتاه و با همراهی‌های مختصر همراه بود. نویسندگان بر این باور بودند که زبان موسیقی باید همگانی باشد؛ فقط یک ملت یا شهر را مخاطب قرار ندهد و همۀ سلیقه‌ها‌- از کارشناسان گرفته تا بی‌سوادان- را سیراب کند. به گمان آن‌ها، موسیقی ناب موسیقی‌ای بود که در عین اصالت سرگرم‌کننده باشد.»

انقلاب فرانسه: ظهور بتهوون

انقلاب فرانسه همۀ جنبه‌های زندگی فرانسویان، ازجمله موسیقی را دگرگون ساخت.

پیام‌ها و داستان‌های انقلاب به وسیلۀ ترانه‌های عامه‌پسند سینه‌ به سینه منتقل می‌شد. آهنگسازان برای جشن‌های عمومی سمفونی و مارش‌های نظامی و برای جشنواره‌های دولتی مرتبط با بزرگداشت انقلاب، کرال‌هایی مفصل می‌نوشتند. این آثار کرال با نام "سرودهای انقلابی" شناخته می‌شدند.

 دولت از اپرا و اپراکمیک، دو ژانر پرطرفدار در پاریس، پشتیبانی می‌کرد اما به هر حال، اپرانامه‌ها به دلایل سیاسی سانسور می‌شدند.

طرح بسیاری از داستان‌ها بر اساس تم‌های انقلابی یا دغدغه‌های اجتماعی روز نوشته می‌شد.

 کنسرواتوار پاریس یکی از ماندگارترین دستاوردهای انقلاب بود. این مدرسۀ موسیقی را دولت انقلابی در سال 1795 بنیان گذاشت تا فراگیری شاخه‌های گوناگون علمی و هنری برای همۀ شهروندان فارغ از طبقۀ اجتماعی، ثروت یا سنت خانوادگی ممکن شود.

از مارتین لوتر فلوت‌زن تا جنگ جهانی اول

 وقتی انقلاب فرانسه پیروز شد، بتهوون 19 ساله بود. او از هایدن و موتسارت تاثیر پذیرفت، انقلاب فرانسه را از دور نظاره کرد و ابتدا مجذوب ناپلئون و سپس از او دلسرد شد.

بتهوون تا 1802 بر زبان موسیقی و ژانرهای زمانه مسلط شد، تا 1814 سبکی نو پدید آورد که او را به آوازه‌ای بلند رساند و تا 1827، موسیقی‌اش درون‌نگرانه‌تر شد؛ به‌گونه‌ای که فهم و اجرایش برای شنوندگان و اجراکنندگان دشوار بود.

 پس از بتهوون، واگنر مهم‌ترین آهنگساز قرن نوزدهم بود. بسیاری از ایده‌های واگنر، بویژه در باب روابط میان‌رشته‌ای هنرهای گوناگون و دیدگاهش دربارۀ هنر به مثابه دین، دنیای هنر را تکان داد. تمام آثار او برای صحنۀ نمایش نوشته شده‌اند.

 واگنر اپرای رمانتیک آلمانی را به اعتلا رساند و کلا هنر اپرا را در مقام نمایشی مبتنی بر موسیقی و برساخته از همۀ گونه‌های هنری بازتعریف کرد.

قرن بیستم: عصر توسعۀ موسیقی

در ابتدای قرن بیستم، آثار برجستۀ تاریخ موسیقی تقریبا بر تمام گونه‌های موسیقی کنسرتی، از پیانو و اپرا گرفته تا موسیقی مجلسی و کنسرت‌های ارکستری، سایه افکنده بود.

 در قرن هجدهم، موزیسین‌ها و شنوندگان همواره به دنبال آثار تازه بودند و هر قطعه‌ای که بیش از بیست سال از عمرش گذشته بود، به لقب "عتیقه" مزین می‌شد.

ولی موسیقیدانان و مخاطبان در آغاز قرن بیستم انتظار داشتند که در کنسرت‌ها با قطعه‌هایی مربوط به دست‌کم یک نسل پیش مواجه شوند و آثار تازه را نیز با معیارهای کلاسیک تاریخ می‌سنجیدند.

 ریشارت اشتراوس در دو سدۀ نوزدهم و بیستم برای جهان موسیقی بسیار مهم بود. با پایان یافتن جنگ جهانی اول، نوآوری در موسیقی غرب وارد فضای تازه‌ای شد.

 در دهۀ 1920 موسیقی آفریقایی‌آمریکایی در فرهنگ موسیقی آمریکایی‌ها روز به روز مهم‌تر شد. سنت "بلوز" و سنت "جَز" از دل این اهمیت نوپدید بیرون آمد و دهۀ 1920 "عصر جز" نام گرفت.

از مارتین لوتر فلوت‌زن تا جنگ جهانی اول

ریشه‌های موسیقی بلوز روشن نیست.

ظاهرا از ترکیب ترانه‌های دهقانی و دیگر سنت‌های شفاهی آفریقایی‌آمریکایی پدید آمده است.

 سرایندگان ترانه‌های بلوز معمولا از نامرادی‌ها و بدرفتاری‌ها می‌گفتند و از دیگر مشکل‌هایی که آدمیزاد را به اندوه و افسردگی (بلو) می‌کشاند.

 بلوز به دو سنت کلاسیک و دلتا تقسیم شد. بلوز کلاسیک بیش از دلتا روی صفحه‌های موسیقی رفت اما بلوز دلتا سبکی قدیمی‌تر بود. بلوز کلاسیک با صدای آفریقایی‌آمریکایی، غالبا با همراهی پیانو یا دسته‌های کوچک، اجرا می‌شد.

 موسیقی جَز ریتم‌های سکته‌دار و روحی لجام‌گسیخته داشت؛ روحی که تمام قواعد اجتماعی و موسیقایی پیشین را به سخره می‌گرفت.

بداهه‌نوازی از رکن‌های اصلی موسیقی جز بود.

از مارتین لوتر فلوت‌زن تا جنگ جهانی اول

 جَز به سرعت در آمریکای شمالی، آمریکای لاتین و اروپا رواج یافت. اروپایی‌ها به لطف صفحه‌ها و نت‌نوشته‌های وارداتی و اجرای زندۀ گروه‌های مسافر با موسیقی جَز آشنا شدند. سربازان آفریقایی‌آمریکاییِ موسیقیدانی که در جریان جنگ اول جهانی در اروپا خدمت می‌کردند، نقش مهمی در معرفی جَز به اروپایی‌ها داشتند.

.

.


بازنشر از : منبع: عصر ایران